نویسنده: علی غفوری




 

آشوریان، جنگجویان بی‌رحم

در دنیای قدیم، تمدن‌های قابل توجه منحصر به بین‌النهرین، پارس، چین، جنوب اروپا و شمال شرق آفریقا بود. اما در این بین، بیش‌ترین تمرکز قدرت، شوکت و نفوذ در بین‌النهرین بود. از 2300 قبل از میلاد مسیح، دولت‌های متعددی در این منطقه به وجود آمدند که برخی از آن‌ها نظیر عیلامی‌ها، سوری‌ها و فینیقی‌ها از قدرت و شکوه فراوانی برخوردار شدند. این ملت‌ها دارای روحیه شهرنشینی و ایجاد تمدن بودند اگرچه از جنگاوری نیز غافل نبودند. اما به تدریج در بین‌النهرین دولتی در حال پاگرفتن بود که می‌توانست حیات تمدن‌های بین‌النهرین را به خطر اندازد.

دولت آشور

آشوری‌ها که ملتی سامی‌نژاد بودند در 1300 قبل از میلاد استقلال یافته و سیاست «جنگ و پیشروی» را اتخاذ کردند. دلیل اصلی این امر نیز غیرحاصلخیز بودن زمین‌های آن‌ها و آبادانی تمدن‌های مجاور بود. در بهار هر سال دولت آشور نیروهای خود را گردآوری کرده و به شهرهای آباد اطراف می‌تاخت. نبردهای پی در پی، آن‌ها را به اندازه‌ای قوی و جنگاور ساخت که بین سال‌های 1300 تا 600 قبل از میلاد قوی‌ترین قدرت نظامی آسیا بودند. سپرهای بلند، وسایل قلعه کوب و برج‌های متحرک سبب شده بود تا هیچ شهری در برابر آن‌ها توان مقاومت نداشته باشد و از طرف دیگر در دشت‌ها نیز سربازان تمدن‌های دیگر قادر به مبارزه با آن‌ها نبودند چرا که سرباز آشوری از نظر تجهیزات سرآمد زمان خود بود. تیروکمان، نیزه، کلاهخود و زره سبب شده بود تا مردان آشوری تقریباً رویین‌تن شوند. می‌توان گفت از نظر نظامی، آشور به مانند رُم باستان بود و سپاه‌های آشوری بسیار منظم و تعلیم دیده بودند.
دولاندلن، تاریخ‌نویس فرانسوی، در کتاب تاریخ جهانی خود می‌نویسد: خطر آشوری‌ها تنها به دلیل تجهیزات پیشرفته آن‌ها نبود بلکه روش حمله و یورش آن‌ها بیش‌تر سبب وحشت دشمنان می‌شد. (ملتی که در مقابل آن‌ها سر فرود نمی‌آورد از روی زمین محو می‌شد.) آن‌ها به غارت دهات، سوزاندن خرمن‌ها و قطع درختان میوه‌دار اقدام می‌کردند. سکنه شهرها را می‌کشتند، پوست مردان را می‌کندند و آن‌ها که زنده می‌ماندند به غلامی می‌رفتند.

آشور در اوج قدرت

در 800 قبل از میلاد آشور بیش‌تر سرزمین‌های متمدن را خراجگزار کرده بود، سوریه به تصرف درآمده و بابل تحت فرمان گردید. در 722 ق. م هم‌زمان با پادشاهی سارگن دوم، امپراتور بزرگ آشور، ناگهان تمام ملل تحت فرمان آشور (که تقریباً خاور نزدیک امروز به علاوه مصر را دربر می‌گرفت) سر به طغیان برداشتند. اتحادیه نیرومند آن‌ها را شاید بتوان اولین اتحاد بزرگ نظامی تاریخ بشر دانست. اتحادیه‌ای مرکب از بابل، عیلام، مصر، شام، ماد به عنوان دولت‌های بزرگ دنیای قدیم در کنار ده‌ها ملت کوچک دیگر تحت ستم، به این نتیجه رسیدند که زمان برای درهم کوبیدن سپاه‌های آشور فرا رسیده غافل از آن که قدرت نظامی و جنگاوری آشور چیز دیگری‌ست.
سارگن در 720 ق. م به شام (سوریه) رفته و آن‌ها را به همراه نیروهای مصری یک‌جا درهم کوبید. سپس با حمله به شمال ملل اورات و مادها را شکست داد و ناگهان حرکت خود را به سمت جنوب سامان داد.
ارتش وحشت‌زده‌ی عیلام، نجنگیده بابل را رها کرد و به جنوب بین‌النهرین عقب‌نشینی کرد. پسر سارگن، سناخریب، نیز پس از او به مدت 15 سال نبردها را ادامه داد و بابل را کاملاً ویران کرد. وی آسیا صغیر را نیز تصرف کرد.
با به قدرت رسیدن آشور بانی‌پال در 669 ق. م، امپراتوری آشور به حد کمال رسید. شهرهای بزرگ آسیا یا خالی از سکنه شدند و یا این که به تصرف آشور درآمدند. بانی‌پال چندی بعد عیلام را به تبعیت وادار کرد و با نابود کردن شهر تب، مصری‌ها را نیز وادار به تبعیت کرد.

ظهور دولت مقتدر ماد

مادی‌ها چنان‌که در تاریخ ایران باستان پیرنیا ذکر شده در ابتدای کار تا سال‌ها خراجگزار دولت آشور بودند. در 744 ق. م مجدداً نبردی سخت بین آشوری‌ها و مادها رخ می‌دهد که نتیجه این جنگ به سود دولت آشور تمام می‌شود. این نبرد سبب اطاعت کلیه طوایف مادی از آشور می‌شود و مهاجمان تا کوه دماوند را متصرف می‌شوند. 60 هزار اسیر در این نبرد به شهر کالاه، پایتخت اولیه آشوری‌ها، فرستاده می‌شود. مادها که در زمان خود دارای قدرت، نفوس و وسعت خاک زیادی بودند، همواره تحت تأثیر قدرت آشور موفق به نشان دادن قدرت خود نشده بودند. پادشاهان ماد می‌دانستند مادام که آشور بر قدرت سوار است ماد در حد یک خراجگزار باقی می‌ماند. در 708 پادشاه بزرگ ماد به نام دیاکو به تخت جلوس کرد. او کسی بود که پایه‌های ماد بزرگ را مستحکم کرد. به گفته‌ی مورخان او حدود 50 سال سلطنت کرد و با یکپارچه کردن اقوام ماد زمینه برای طغیان علیه آشور فراهم آمد. فرمانروای آشور، سناخریب، در آن زمان درگیر نبرد با بابل و عیلام بود و چون ماد به طور مرتب خراج خود را می‌پرداخت بهانه‌ای برای جنگ نیز نبود.
مرگ دیاکو به او اجازه اجرا کردن «فکر بزرگش» را نداد، اما پسر او، فرورتیش، این فکر را ادامه داد و در حوالی سال‌های 640 قبل از میلاد پس از مطیع کردن قبایل آریایی و پارسی در 633 قصد استقلال آشور را کرد، اما پس از نبردی سنگین مادها فهمیدند که با نیروهای آشور نمی‌توان با سربازان معمولی جنگید. پیرنیا در کتاب ایران باستان می‌نویسد: «بعد از چندی، مادها به واسطه‌ی پیشرفت‌های خود در شرق خواستند تا از قید آسور (آشور) خلاصی یابند اما سپاه چریکی آن‌ها در مقابل قشون مشق‌کرده‌ی آسور که در جنگ با عیلام ورزیده‌تر شده بود تاب نیاورده و شکست خورد و شاه هم کشته شد.»

ظهور هوخشتره

در حوالی سال‌های 630 ق. م ماد، پادشاه بزرگ دیگری را بر خود دید. هوخشتره (کیاکسار) نیز مجبور شد راه گذشتگان خود را برای نابودی آشور دنبال کند چرا که خوب می‌دانست اگر آشور فراغت از نبرد حاصل کند ماد را از بین می‌برد. اما او از اشتباه فرورتیش عبرت گرفت و پایه‌ی خود را برای یک ارتش حرفه‌ای و مشق‌کرده گذاشت. به گفته‌ی مورخان، هوخشتره سال‌ها بر روی تربیت این نیرو زحمت کشید. یک سواره نظام پرقدرت در کنار پیاده نظام مجهز به شمشیر و کمان می‌توانست از پس نیروهای آشور برآید.

نبرد اول ماد و آشور

از حدود 627 قبل از میلاد نیروهای ماد با هجوم بین‌النهرین با سپاه‌های آشوری به نبرد پرداختند. سواره‌نظام‌های مادی به دلیل ورزیدگی سوارکاران و قدرت اسب‌ها پس از چند جنگ بزرگ و خونین سرانجام آشوری‌ها را (که تاکنون طعم شکست را نچشیده بودند) شکست دادند.
اما هوخشتره آشور ضعیف شده را رها نکرد و تا پشت دروازه‌های نینوا (پایتخت آشور) آن‌ها را تعقیب کرد. محاصره‌ی نینوا هرچه طولانی‌تر می‌شد احتمال تسلیم شدن مدافعان افزایش می‌یافت. اما ناگهان حادثه‌ای سبب نجات نینوا شد. به هوخشتره خبر رسید که سیت‌ها از قفقاز گذشته، به شمال ماد آمده‌اند. پادشاه ماد ناگزیر نینوا را رها کرد و به سرزمین خود بازگشت.

نبرد دوم و نهایی

هوخشتره به رغم نبرد طولانی و دیرفرجامی که با سیت‌ها داشت خوب می‌دانست دشمن اصلی او قدرت رزمی فوق‌العاده آشور است و اگر در این سال‌ها که آشور ضعیف است آن را از بین نبرد، به زودی این غول نظامی مجدداً قدرت می‌گیرد به ویژه آن‌که پس از مرگ آشور بانی‌پال این دولت از شوکت افتاده بود. هوختشره در حدود 610 قبل از میلاد با کمک نبوپولاس سار فرماندار بابل که تصمیم به خیانت به آشور گرفته بود از کناره‌های دجله و فرات حرکت به سمت نینوا را آغاز کرد. سپاهیان هوخشتره و بابل بدون برخورد با مقاومت تا پای دیوارهای نینوا پیش رفتند. هیچ کدام از دولت‌های خراجگزار آشور علاقه‌ای به پرداخت خراج به این دولت نداشتند بنابراین در مقابل نیروهای مهاجم نیز ایستادگی نکردند.
در 606 ق. م نینوا بالاخره پس از محاصره‌های طولانی تن به سقوط داد. آن‌گونه که سرپرستی سایکس در کتاب تاریخ ایران خود می‌گوید سقوط نینوا به طور فجیعی واقع شد.
وی می‌گوید: «پادشاه تا ممکن بود مقاومت کرد و چون مأیوس گردید برای این که به دست دشمن گرفتار نشود خرمنی از آتش فراهم کرده و به اتفاق اعضا و افراد خانواده‌اش در آن داخل شد و در آتش بسوخت.» برخی از مورخان نیز می‌گویند که آب دجله حصار نینوا را خراب کرد. در نهایت نینوا پس از سقوط زیر و زبر شد. مردان مادی و بابلی به گونه‌ای این شهر را ویران کردند که به افسانه‌ها پیوست.
عاقبت کار آشور بسیار دهشتناک بود. از آشور هیچ چیز باقی نماند. فاتحان این بار با آشور همان کاری را کردند که آشور 500 سال بر سر متصرفان خود می‌آورد. مرگ آشور به یک دوره جنگ و خونریزی سبعانه پایان داد. اکنون به نظر می‌رسید بین‌النهرین، غرب فلات ایران، آسیای صغیر، مصر و خاور نزدیک می‌توانست نفسی به راحتی بکشد. از گردونه‌های مرگبار آشور دیگر خبری نبود. البته گذشت زمان نشان داد که مدت این آرامش زیاد نخواهد بود چراکه آشور از بین رفت اما ماد متولد شده بود.
منبع مقاله :
غفوری، علی؛ (1386)، 100 جنگ بزرگ تاریخ، تهران: هیرمند، چاپ دوم